قرار بود جاي اين زخم ها خوب شود.


قرار نبود که بعد از اين همه سال 


يک روز صبح وقتي من حوالي خيابان وليعصر منتظر تاکسي ام،


با عجله و بي حواس


شانه هاي مردانه ات را که پوشانده اي لاي پوليور سرمه اي


بزني به بازوي من،


من پرت شوم روي زمين،


کلاسور زوار در رفته ام پرت شود چند قدم آنطرفتر،


تو تازه به خودت بيايي


کلاسور را برداري، برگردي سمت من که دارم با دلخوري از روي زمين بلند ميشوم


همينطور که داري کلاسور را ميدهي دستم بگويي: خيلي عذر ميخوام خانم


من سرم را بلند کنم که بگويم: آقا حواست کجاس؟!. که مات بمانم.


که مات بماني.


که خيابان وليعصر با همه آدم ها و ماشين هايش در يک آن لال شود.


که صورتت مثل کچ سفيد شود و آن شکستگي بالاي ابروي سمت راستت که هر وقت عصبي ميشدي مي پريد، شروع کند به پريدن


که من تازه بفهمم در اين سال ها جزئيات صورتت را فراموش کرده بودم


نفسم بند بيايد. و تو با صدايي که انگار از ته چاه درميايد بگويي: سلام.


من ضربان قلبم برسد به حدي که نتوانم بگويم سلام.


سرم را بياندازم پايين


چشم بدوزم به پوتين هايي که آن سال زمستان باهم از همين خيابان وليعصر خريديم


تو اين پا آن پا شوي


من صدايت را بشنوم که ميگويي: حلالم کن


کلاسور را بدهي دستم


و به آني پوتين هايت از جلوي چشمم فرار کنند.


قرار بود فقط فراموشت کنم


قرار ما اين نبود که بعد از اين همه سال


تازه از اين به بعد


خواب هايم از صداي کسي که ميگويد حلالم کن


با افکتِ پوتين هاي سرآسيمه


آشفته شود




| پريسا زابلي پور |






مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نجوای رها گروه صنعتی پیلتن فولاد :تولید ، خرید ، فروش و تامین انواع ورق آهن سیاه ، آلیاژی ، لوله ای و انواع لوله های فولادی آب ، گاز ، کیسینگ ، جدار چ طراحی سایت CAR.2020 هنر زندگی پایگاه خبری و تحلیلی اینصدا دیجیتال|مارکتینگ|تجارت|ساخت|طراحی|اموزش|مشاوره فروشگاه آوین پک مطالب جالب دنیای دوچرخه ها