ه خاطر خودت ميگويم
تنهايي کافه رفتن را ياد بگير
تنهايي مهماني رفتن را
تنهايي سفر رفتن را
تنهايي خريد کردن را
تنهايي خوابيدن را
که اگر تقديرت سال ها تنها ماندن بود
از همه اين چيزها جا نماني
به خاطر خودت ميگويم
ساز بزن
که انگشتانت به وقت نبودنش
چيزي را لمس کند که خوش آهنگ باشد
که بتواني بي شراب و بي يار هم مست شوي
به خاطر خودت ميگويم
خانه ات را با گلدان و شمع و عود و موسيقي
سبز و روشن و زنده نگه دار
که کاشانه ات آرامشکده ات باشد
به خاطر خودت ميگويم
هر روز به آشپزي کردن عادت کن
که آشپزي کردن به خاطر آن بشقاب روبرويت از سرت بپرد
که احترام به جسمت را ياد بگيري
به خاطر خودت ميگويم
دوستان زيادي داشته باش
که دنيايت را با آدم هاي زيادي قسمت کني
که دنيايت تنها به يک نفر ختم نشود
به خاطر خودت ميگويم
ورزش کن
کتاب بخوان
بنويس
موسيقي گوش کن
برقص
که انرژي نهفته در درونت را
به سمت درستي هدايت کني
به خاطر خودت ميگويم
گاهي دستت را بگذار در دست کودک درونت
بگذار ببرد تو را هر جا که دلش خواست
که يادت باشد زندگي شوخيه به اشتباه جدي گرفته شده ماست
به خاطر خودت ميگويم
خودت را ببخش
که حق لذت بردن از زندگي را از خودت نگيري
حق دوباره شروع کردن را
به خاطر خودت ميگويم
ساعتي را در روز نيايش کن
که نترسي
که در هنگام ترسيدن به دست هايي که هرگز دريغ نميشوند بياويزي
به خاطر خودت ميگويم
خودت را دوست داشته باش
که کسي نتواند آنقدر بزرگ شود
که وسعت بکر دلت را تصاحب کند
که از آن عبور کند
که تو مالکيت بي قيد و شرطتت را
بي قيد و شرط واگذار نکني
به خاطر خودت ميگويم
خودت را يادت نرود
خودت را يادت نرود
خودت را يادت نرود
که از حالا
براي سال هاي پيري
دچار حسرت برانگيز ترين نوع آايمر نشوي
درباره این سایت